سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آج

یا حق

وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ
وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ
وَشَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ
قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ
إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ
وَهُمْ عَلَى‏ مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ
وَمَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا  أَن یُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ
الَّذِى لَهُ مُلْکُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى‏ کُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِیدٌ

سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیار است.
به روز موعود سوگند.
به شاهد و مشهود سوگند.
مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش).
همان آتش پر هیزم.
آنگاه که آنان بالاى آن نشسته بودند.
و تماشاگر شکنجه‏اى بودند که نسبت به مؤمنان روا می‌داشتند.
آنان هیچ ایرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنکه به خداى عزیز و حمید ایمان آورده بودند.
آن که حکومت آسمان‏ها و زمین براى اوست و خداوند بر هر چیز گواه است.

1-9بروج

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُواْ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُواْ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ

همانا کسانى که مردان و زنان با ایمان را مورد آزار و شکنجه قرار دادند و توبه نکردند، پس براى آنان عذاب دوزخ و همچنین عذاب سوزان است.

10-بروج

وقتی مسلمانان میانمار در حال سوخته شدن توسط بودائیان متعصب هستند وقتی یادمان است که سازمانهای عریض و طویل در جهان برای احقاق حقوق بشر به در و دیوار می‌زننداخدود یا هولوکاست

اما هیچ سخنی از یک نسل کشی در یک کشور نمی‌شود

و رئیس جمهور این کشور اقلیت مسلمان این کشور را شهروند این کشور نمی‌داند و بهتر است بگویم بشر نمی‌داند

وقتی در کشورهای طرفدار بشر! آزار به یک حیوان را بر نمی‌تابندمیانمار و سوزاندن مسلمانان

اما سوختن زن و بچه و بزرگ و کوچک یک گروه بشر فقط بخاطر مذهب سوخته می‌شوند و صدای این سازمانها بلند نمی‌شود که هیچ خود را بخواب زده‌اند که انگار هیچ اتفاقی رخ نداده و نمی‌دهد

خانم گیرنده جایزه صلح نوبل(بهتر است که جایزه آبروریزی بشر برای صلح نام بگیرد) خانم «آنگ سوچی» که مثلا نماد صلح خواهی در این کشور است از این برخورد هم کیشانش با مسلمانان حمایت می‌کند و مسلمانان را شهروند میانمار نمی‌داند باید به عمق این جایزه و اهداف آن پی برد!

بشر کیست و انسان کیست؟

بهتر است بگوئیم آدم کو؟

آیا در این جهان پر از صداهای گنده برای یک اقلیت جهانخوار چیز دیگری هم هست؟

واقعا باید گفت یک هولوکاست است وقتی انسانها را در برابر دوربین‌های مختلف به آتش می‌کشند و هیچ کس هیچ اعتراضی ندارد

جرم این انسانهای بی‌گناه چیست جز مسلمان بودن؟

 

وای بر ما و این نظم جهانی

وای بر ما و این همه بی‌عدالتی

وای بر ما و این همه نداشتن اراده

وای بر ما و سرگرمی‌های دنیایی

چه شده است ما را

چگونه می‌توانیم نام خود را مسلمان بگذاریم و انسانی را در حال آتش گرفتن بدست یک بودایی(ضد بشر) مشاهده کنیم

چه شده است ما را

چگونه ساکت نشسته‌ایم

.....

از این وضع باید آتش بگیریم

و سوز درونمان یک لحظه ما را در جا نگه ندارد

.... چه شده ما را

چه باید کرد....

چه باید دید در قرن بیست و یک

قرنی که بشر خیلی از دوران اخدود دور شده است ولی مثل اینکه هنوز همانجاست

وای بر ما

که در چنین جهانی زندگی می‌کنیم و زنده‌ایم.

ماه ضیافت خداست

اگر در دعای خودمان این خفت را یاد نکنیم و این غفلت را

و یاد این انسانهای سوخته شده و درحال سوختن و کشته شدن نباشیم باید نام خود را از انسان حداقل تغییر دهیم

خدایا ما را از این وضع جهان نجات بده! و کسانی که این انسان سوزی را انجام داده و کسانی که حمایت کرده‌اند و کسانی که دلشان سوز این سوخته‌ها را ندارد یکجا خالد در آتش خشم خود نما!


بنام قادر متعال

 

در سراشیبی عشق افتاده ولی نمی‌داند این شیب یعنی چه، غمی که تمام وجودش را گرفته مثل خوره بر جان اوست.

لکنت زبان هم خود یک غوز بر مشکلات افزوده است! با این تفاسیر چگونه خود را به قلعه برساند.

دیگرانی به او سنگ می‌زنند تا پشیمان شود از آمدن شاید هم رفتن، راهی که انتخاب کرده راهی آسان می‌نمود که می‌شود آنرا طی کرد اما دست‌اندازی در کارش را قبلا تصور نمی‌کرد اما امروز یک معضل بزرگ در پیش روی اوست.توان و امید

وقتی که در تقلای شکست نخوردن هستی وقتی که دیگر آخرین رمق‌های خود را برای نرسیدن پشت‌ات بکار می‌گیری انگار امید نقطه‌ای است که باید از دست ندهی، باید به خود امیدوار باشی و تلاش کنی تلاش خود یک موفقیت بزرگ است انسانهای بزرگ از نا امیدی فرار کرده‌اند و به دامن تلاش خود جهیده‌اند!

گوشه‌ای دنج می‌خواهی برای چه خود خلوت خویش شو کار تمام است تو پیروزی اگر فکرش را بکنی که هرکس به اندازه توان خود تلاش کرده است و چیزی کم نگذاشته پیروز است و موفق تو موفق هستی چون بر خود واجب کردی که تا آخرین توان و قدرت خود مقاومت کنی، خیال می‌کنی حریف تو نقطه ضعف ندارد مسلم دارد هرچند تو از آن خبر نداشته باشی!

این هم بلایی است ما را ناآگاهی و بی‌اطلاعی! مگر دانستن را نمی‌خواستی، این بدست نمی‌آید مگر جستجو و یافتن مگر پیگیر بودن و رحمت کشیدن با این کوشش خواهد بود که بدست خواهد آمد بی رنج گنج میسر نمی‌شود را مگر فراموش کرده‌ایم، هرگز! چنین نیست که فراموش کرده باشیم! گاهی باورمان برای بعضی امور ساده قوی است و برای امور مشکل ضعیف در حالی که باورما باید برای انجام امور سخت باید قوی باشد.

زندگی پستی و بلندی بسیار در جلو ما می‌گذارد چگونگی رد شدن از آن یک طرح می‌خواهد ما در این مسیر باید برای هر ماه گاهی هفته و گاه روز و شاید هم ساعت نیاز به طراحی داریم

گاهی باید طرح کلی را کمی عوض کنیم نه اهداف را فراموش کنیم

طرح اگر قرار است ما را به هدف نرساند طرح نیست یک باتلاق است ما باید این کج راه‌ها را بشناسیم و در آن گرفتار نشویم اهداف را همیشه در پیش روی خود آینه‌وار نگهداریم اگر چنین کردیم موفق خواهیم شد ورنه همیشه در اینکه چه کنیم گرفتاریم و رهایی از آن ممکن نیست!

راستی هنوز برای بخاک رسیدن مرددی نیک بیندیش بیش از آنچه تو برای نشکستن خرج می‌کنی حریف برای شکست تلاش دارد پس تو در مقاومت سرفراز خواهی شد چون او تندتر از تو خسته خواهد شد

چرا منتظری که تکی را جواب دهی گاهی خود تک بزن

آخر همیشه جواب دادن وقت بیشتری می‌برد تا یک تک که توان حریف را ذایل می‌کند

چقدر دوست داشتنی هستی وقتی در حال سعی خود بسوی هدف عرق می‌ریزی

فکرش را کرده‌ای که قطرات عرق‌ات همچون مروارید بل بیشتر ارزش دارد

چه کسی قدر آن را می‌داند

همه کسانی که دوستشان داری و کسانی که دوست‌ات دارند

براهی که انتخاب کرده‌ای خوب نگاه کن بی‌اندیش و در طراز یک ان بسوی جلو حرکت کن و هیچ از تنگی و پیچ واهمه نکن

من می‌بینم که از همه مشکلات گذشته‌ای و چه شیرین موفقیت را بغل زده‌ای... .


نظر

با حی

به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا


عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال
به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا


با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ولی
چه توان کرد که بانک جرسی نیست مرا


پرده از روی بینداز به جان تو قسم
غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا


گر نباشد برم ای پردگی هر جایی
ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا


مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

شعر: امام خمینی(ره)

ظهور

 چشم یعقوب به دیدار تو حیران مانَد
یوسف از حسن تو انگشت به دندان مانَد

پرده بردار که از شرم تماشای رخت
تا صف حشر ، قمر سر به گریبان مانَد

 برتر و بهتر و زیباتر و پاکیزه تری
که بگویم گل روی تو به رضوان مانَد

هر که بر سلسله عشق تو تسلیم نشد
گردنش بسته به قلاده شیطان مانَد

این عجب نیست که تا حشر به یاد لب تو
خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد

گرچه در دیده ما تاب تماشای تو نیست
مهر در ابر روا نیست که پنهان مانَد

همه شب بر سر آنم که ز راه آیی و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان مانَد

یوسف مصر ولا بیشتر از این مگذار
چشم یعقوب به دروازه کنعان مانَد

چند باید ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بی کسی عترت و قرآن مانَد

به پریشانی بنده نگه‌ای کن مگذار
بیش از این ملت اسلام پریشان مانَد

منبع: اشعار مذهبی