یا اول
شاید از عجایب تعاریف در جهان تعریف نقطه هندسی است، البته نقاط دیگر خود گفتاری دیگر میخواهند که گاهی آنها نیز از شگفتی نقطه هندسی چیزی کم ندارند! تعاریفی سخت و گاه متناقض و بعضی نیز ناقص.
تقطه هندسی خود در شگفتی یک است.بدین جهت عجیب است که در فلسفه شاید بوجود آمدن مرغ و تخم مرغ یک مثال معروف باشد یعنی کدام اول بوده یا کدام اول خلق شده و جواب از هر نوع که باشد به ضد خواهد رسید مهم جواب نخواهد بود.
من بنوعی دیگر این ضدیت را در نقطه هندسی یافتهام و باید اشاره نمود که درک و ذهن آنقدر قوی ساخته شده و پیجیده است که بتواند مسائلی به این بغرنجی را ایجاد نماید و به هیچ کس هم آسیب نزد .....شاید.
باید پرسید آیا شما به تعریف نقطه،خط،سطح و حجم در هندسه توجه کردهاید؟
نقطه را چنین تعریف کنند:نهادی تصوری است در فضا که به خودی خود وسعت و اندازهای ندارد. نقطه اساس زبان هندسهاست و شکلهای هندسی از آن منشاء میگیرند.
شاید این مسئله بغرنج و نامتقارن برای شما به آسانی درک شد و به کناری رفت ولی بیائیم کمی روی ان مکث کنیم برای چه؟
اگر به اشکال هندسی و فضایی و حجمی توجه کنیم وجود دارند ولی نقطه اصلاً وجود ندارد!
تعجب اینجاست که از هیچ ما همه چیز را ساختهایم!
خیلی برای خودتان سخت نگیرید چون این اول بار نیست که ذهن بشر از هیچ همه چیز و از همه چیز هیچ میسازد.!
در تعریف نقطه نه طول دارید نه عرض و نه عمق(ارتفاع) در حالی که خط امتداد و طول دارد اولین حرکت بسوی تعریف از هیچ اینجاست
وقتی یک چیزی طول ندارد بی نهایت آن هم نمیتواند طول داشته باشد حال میبینید که در تعریف خط این قانون ریاضی نادیده میشود و از نقطه امتداد و طول حاصل میشود در حالی که اینجا هم عرض و پهنا و عمق موجود نیست.
اگر در تعریف سطح هم توجه شود طول و عرض هست ولی باز هم عمق وجود ندارد!
خب این سطوح هستند که حجم را بوجود میآورند پس سطح هم مثل نقطه در بینهایت عمق پیدا میکند!
شاید مثال ابتدای نوشته به ذهن شما آید که بخواهید آنچه را که ذهن درک کرده را بیآورید یعنی بگوید این حجم بود که خود ایجاد کننده سطح و سپس خط و بعد نقطه شده است
یعنی جای مرغ و تخم مرغ را عوض کنید مشکل این نیست که کدام کدام را بوجود آورده یا کدام اول بوده و دیگری را ساخته مسلم است که در ذهن ابتدا نبوده ولی تعاریف و مسائل باعث ایجاد آن در ذهن شده است یعنی برای حجم ما مرزی قائل شدهایم از هیج و آنرا سطح نامیدیم چون اگر کوچکترین تصوری از عمق برایش داشته باشید به مسائل اصلی ریاضی و هندسی جوابی پیدا نمیکنید بلکه غیر قابل حل خواهند شد اما اینکه ادراک انسان چیزی را در خود بوجود آورده که اصلاً در جهان خارج نمیتواند باشد عجیب نیست.
شما سطح را از حجم استنتاج و خط را از سطح و نقطه را از خط موجود کردهاید و این یعنی از بود نیست درست کردن
که البته فقط و فقط ذهن شما قادر به چنین عمل فوقالعادهای است آنوقت خالق این ذهن و درک شما و در عالم دیگر چهها میتواند بسازد آنهم نه ذهنی بلکه واقعی جای سوال ندارد!؟ واقعاً جای هیچ سوالی باقی نیست که نیست! تاکید بر نیست را دست کم نگیرید!
برگه کاغذی جلو خود نگهدارید شما با یک جسم دارای حجم روبرو هستید حالا یک لبه کاغذ را نگاه کنید آنچه را که بین صفحه و فضای خارج میبینید خط است اگر بین لبه و فضا کمی جابجا بشوید از خط خارج شدهاید یا وارد فضا شدهاید یا وارد صفحه کاغذ این مرزی که نیست همان خط است
در ذهن شما یک انتزاع از خط بوجود آمد که میتوانید مسائل ریاضی بسیاری را با آن حل کنید ولی بدون این خط هندسه بیمعنی خواهد بود. و این همچنان ادامه دارد
بقول حافظ:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
بله آنچه که در هندسه و هندسهدانی مورد تصور و بحث است یک نقطه پوچ است ولی در عالم وجود واقعاَ یک دایره است
و در خلقت جهان هستی همه مثل همان نقطه هستند که هیچاند اما در همین هیچ یک دایره است که همه را سرگردان کرده است
و در عرفان معنی پیدا میکند هیچ و همه.
در مورد سیاه چالهها که یک مبحث بزرگ علمی در کیهانشناسی است من قضیه بسط و قبض جهان را در همین دیدم جایی که جهان در حال گسترش است اما در دیدی دیگر جهان در حال انقباض میباشد
فقط بستگی به نوع نگاه دارد
وقتی از یکسوی به سیاه چاله مینگریم همه چیز را دارد در خود فرو میبرد آنجا هیچ ذرهای قدرت گریز از مرکز را ندارد حتی نور! اما درست در مقابلش نورافشانی است و گستردگی در فضا و انبساط
و ما حیران که جهان در حال گسترش است یا در حال انقباض و در هم فرو رفتن ولی در اصل این دو تناقض یکی است
برای خالق جهان که از بالا به آن نگاه میکند یکی است و برای ما که با قویترین تلسکوپها مینگریم و با سخترین مسائل ریاضی و هندسی و مثلثاتی و... پیدا میکنیم فقط از یک بعد مینگریم و یکی از آنها را بیشتر نمیتوانیم ببینیم یا انقباض یا انبساط.
و بقول حافظ در ادامه همین غزل دارد که:
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
گر شوند آگه از اندیشهی ما مغبچگان
بعد ازین خرفهی صوفى به گرو نستانند
زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
بدرستی که اندیشمندترینها هم در همین نقطه حیران و سرگردان ماندهاند که هست و نیست آنرا نمیدانند
چه به ذره نگاه شود و چه کهکشان هر دو حیران کننده است
و چه به نقطه و چه به دایره
در اصل وقتی ما هندسه را میخوانیم و یا درس میدهیم بجای نشان دادن یک نقطه داریم یک دایره را ترسیم میکنیم و در همان حال میگویم نقطه
بعد در تعریف نقطه از وجود یک هیچ صحبت میکنیم.
همان وقتی که ما داریم یک چیز کوچک را مشاهده میکنیم در آن یک عظمت نهفته است
بقول هاتف علیهالرحمه:
در ترجیح بند؛ که یکی هست و هیچ نیست جز او،وحده لااله الاهو
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
دل هر ذره که هیچ در دل هر هیچ بشکافی دنیایی با عظمت خواهی یافت و در این میان من حیران از این آفرینش پر رمز و راز!