یا مقدر
دریا کناره داره
کوه به دامنه ادامه
دره میانه داره
جوی به سبزه آراسته
غروب در پهنای افق پیدا
طلوع در مشرق هویدا
نخلستان به بیابان صفا
راهی که میانه آسان
عمری است که پیدای پنهان
ترکیب هر چیز در جای خود
عزیز و زیبا این هم حکم نهایی
یا مقدر
دریا کناره داره
کوه به دامنه ادامه
دره میانه داره
جوی به سبزه آراسته
غروب در پهنای افق پیدا
طلوع در مشرق هویدا
نخلستان به بیابان صفا
راهی که میانه آسان
عمری است که پیدای پنهان
ترکیب هر چیز در جای خود
عزیز و زیبا این هم حکم نهایی
یا حق الیقین عزیز
...... واقعا وقتی جمعه رئیس دولت از رادیو شنیده که بنزین گران شده تعجب کرده و کمی بعد شاخ درآورده.
.
.
.
.............. چقدر زشت می نماید وقتی رئیس دولت با خنده می گوید مثل مردم خبر گرانی بنزین را شنیده و چقدر بد است که رئیس تو چشم ملت خیره شود و با پوزخند همراه با تمسخر دروغ بگوید
آیا خودش باور کرده که مردم حرفش را باور کردند
یا رب
کمی کودکی بد نیست
در بزرگی
ورنه در بچگی همه بچگی دارند
نشاط مفرح است
وقتی از قالب خارج بشی بیشتر نمود دارد
زندگی پر است از نبودها
بودها را نگاه بان باشیم
یا رحیم
در کنار جاده این تنگی راه
بر سر کوی جمال لنگه کاه
در آسمان خیال این لکه سیاه
روی درب آستانه شهره نگاه
ماتم غم که شده کارگاه
نیم نگاهی در ناله پرکاه
شبانگاه برکه ناشه فاصله
... نادان هم می داند نیست قافله
دورتر از شهر یا بین دوربین فرفره
راهی دور بین برکه ی روستا و سامره
قایم شدن بین درختان کوتاه زغال اخته
دره باریک بیابان زده برکه شاهانه
.... آخر نشد یک کلام پیدا بین آیینه
یا قاضی الحاجات
راهی دور کرده ایم
چشمی را پیر
کمری را دولا
پایی را خسته
تنی را رنجور
گوشی را فرتوت
...راهی را آمده ایم
چقدر بد
یا شاید ناشایست
فکری را سائیده
جمالی را از دست داده
وقاری نمانده
پس از این همه سستی چه نازک شکسته ایم
چقدر نازک تر خواهیم شد
توانی هست؟!