بنام جلا بخش قلبها
بگذر ای خواجه و بگذار حرامست اینجا
که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
دلم آورد و بزنجیر فرو بست اینجا
تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم
هیچ هشیار نیآمد که نشد مست اینجا
کیست این فتنه نو خاسته کز مهر رُخش
این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا
دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
زآنکه صد دل چو دل خستهی من هست اینجا
دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم
شیشه ناگه شد از دستم و بشکست اینجا
نام "خواچو" مبر ای خواجه در این ورطه که هست
صد چو آن خسته دلسوخته دَرشست اینجا
* خواجوی کرمانی *