شاید کلمه هتل یا فندق عرب شما یا Hotel را به یک تجربه خوب و مسافرت با حال بیاندازد یا سفری بیاد ماندی و زیارتی و یا سیاحتی و ....
من هم این کلمه تقریباً چنین حالتی برایم دارد
اما نمیدانم چه شده است یک اتفاق در یک هتل بسیار قدیمی و خدارو شکر نابود شده امروز ذهنم را به نوشتن آن وا داشت.
سالها قبل با خانواده و خانواده همسرم به مشهد مقدس رفتیم یعنی سال 75 نزدیک عید76 بود از آنجا که در هتل اسکان کردن یک پرستیژ داشت و کرایه آن هم پدر خانم متحمل میشد ما تسلیم بودیم که هتل رو بشویم.
اما خدا ، هیچگاه چنین هتلی را نسیب شما هم نکند هزار رحمت به مسافرخانهها و زائرسراها چون هتل مزبور از بین رفته نامش را میبریم آخر اسناد محرمانه تا همیشه که نباید مخفی بمانند وگرنه مردم بهرهای از آن تجارب نخواهند برد!
بله هتل عراقی عین هتلهای الان عراق خودمان که هم کثیف هستند هم غذای بهداشتی درستی ندارند هم هرنوع مسافری در آن پاتوق میکند.
بگذریم قضیه مورد اشاره من یک اتفاق بود که یک صبح زود به وقوع پیوست.
کنار و گاه گاه از دزدی چیزی شنیده میشد اما برای ما خیلی جدی نمینمود
یک روز صبح که قبل از اذان چون برای رسیدن به نماز صبح باید قبل از آن به صحن یا حرم برسی وگرنه نمیتوانی نماز جماعت را بجای آوری که مادر خانم و دیگران ما را صدا زدند، خانم و دیگران برای رفتن مهیا شدند اما حقیر که هم کمی تنبلیام میآمد و هم بهانه دیسک کمر داشتم از رفتن صبح به نماز جماعت اهتراز میکردم؛ البته توصیه پزشک معالج بود که تا میشود استراحت کنم!
طبق معمول آنها که رفتند کمی بعد اذان شد و من برای وضو بلند شدم قبل از بلند شدنم سرک کشیدن کسی را به اتاق احساس کردم ولی خیال کردم عموی خانمم است که معمولاً همراه بقیه نمیرفت گفتم شاید اوست و میخواهد بگوید که اگر من حاضر به رفتن هستم او هم آماده است، ما با بی توجهای خواستیم برسانیم که نمیآیم(اتاقهای این هتل محترم قفل و بندی نداشت خیال نکنید که دزدی کار سختی باشد.) همه چیز بر وفق مراد آقا دزده بود و مسئولین هتل که چه عرض کنم چاپارخانه عراقی هم پاسخگو نبودند و مسافر بدبخت هم که در آن شلوغی نوروز و ... جزء طاعت متل دار و متل گو راهی برایش باقی نیست!
در هر حال تا بلند شدم از یک راهرو که ما را به محوطه منتهی به راهپله و همچنین دستشوییها میرساند بروم باز یک نفر ناآشنا البته در طبقه خودمان وارد راهرو شد و بلافاصله با مشاهد من برگشت و گفت اه دستشوی که اینطرف نیست.با این سخن مارا گمراه کرد!
در همین لحظه به ذهنم افکار مشکوکی خطور کرد ولی همیشه یک ابهام و یک خواب خواصی انسان را باز میدارد که روی مسئله متمرکز شود (تا اتفاقی که باید از طریق غفلت ما بیافتد، بیافتد)لذا پشت سر او که به دستشویی رفت وارد شده و پس از قضای حاجت و وضو به اتاق برگشته و نمازم را خواندم و خوابیدم(طبق معمول).
مثل همیشه بعد از اینکه خیل رفتگان به نماز، نماز میخواندند و زیارت نموده و برگشته و در راه برگشت پنیر ، کره و مربایی هم برای صبحانه میگرفتند و دیگر وقتی میرسیدند هوا روشن شده و وقت صبحانه هم بود(از این هتلهایی که صبحانه روی قیمت اتاق باشه که نبود) حتی رستوران هم خدا رو شکر نداشت اگر هتلش را امروز میخواستی ستاره بدی باید منهای 6 یا منهای 7 میدادی. این هتل پر زرق و برق! تقریبا کنار درمانگاه بود و داخل کوچهای که آنروزها تا پای دیوار همین هتل را برای گسترش حرم خراب کرده بودند و دو سه سال بعد کل آن منطقه به حرم پیوست. یعنی هتل سمت خیابان شیرازی (نادری) بود.
اتاق خانواده همسرم که کنار اتاق ما بود محل جمع شدن و ... بود دیدم برخلاف همیشه صداها و سخنان غیر معمول میآید یکباره اتفاقات صبح باعث شد مثل جت از جا بلند شوم و رفتم سراغ کیف و مدارکم و پولم که در جیب شلوار آویزان به کمدی بدون درب بود دیدم ای دل غافل کیف نیست آنروزها مثل امروز نبود که یک کارت اعتباری بانکی داشته باشی و از حمل و نقل پول راحت باشی همیشه مقداری پول بیش از اندازه نیاز باید همراه داشته باشیم تا مخارج و احتیاط شما را در مسافرت برآورده کند.
ولی من دو تا کیف پول داشتم یکی مقداری مدارک داخلش بود و مقداری کمی پول حدود 20 هزار تومان و یک کیف دیگر که پول بیشتری داخلش بود یعنی همان سپه چک آنروز یا چک مسافرتی داخلش بود و البته آنهم بیش از صدهزار تومان نبود چون آنروزها بخصوص وقتی هزینه ایاب و ذهاب و مسافرخانه را پدر خانم میداد نیاز نبود، هرچند که اگر این هزینهها را باید میپرداختم با صدهزار تومان میشد از عهدهاش برآمد.
رفتم سراغ جیب دوم شلوار دیدم خدا رو شکر این یکی هست و چک مسافرتی آن خوشحال شدم، که آس و پاس نشدهام از خیر 20 هزار تومان میشد گذشت.رفتم به اتاق مادر خانم که دیدم یک کیف زنانه وسط اتاق است و مادر خانم هم دارد شرح ماجرا میدهد بله کیف آنها را هم زنده بودند البته آنها بیش از شصتهزار تومان پول داخل کیف داشته بودند! که خالی شده بود ولی کیف من با پول رفته بود.چرا؟ معلومه چون از من جیبی بود از آنها ساکی.
به آنها قضایای ذهن کور شده خودم را در بامداد شرح دادم و گفتم که اگر دزد را ببینم میشناسم.
به کشیک هتل در پذیرش مراجعه کردیم و اینکه چگونه دزدی شده است، فرد مورد نظر که بعداً فهمیدیم خودش هم مقداری در قضیه دست دارد، کمی دلداریمان داد که اگر داخل هتل باشد چه میکند و غیره، ما را منحرف کرد که کارمان به شکایت برسد(همه اینها از بیتجربگی و کند شدن ذهن ناشی میشود)
ساعتی بعد هم که با فرد دیگر کشیکش عوض شد و دیگر پیگیری و مسائل بعدی به همین راحتی ماستمالی گشت و یک خاطره در ذهن ما ماند.
اما من همیشه اینرا در یاد داشتم که بفهم چی به چی شده چگونه در یک هتل یا همان مسافرخانه امکان چنین دستبردهایی میتواند رخ بدهد.
آنروزها ما در مشهد بیش از ده روز اقامت میکردیم مثل حالا نبود که نرسیده برگشت میزنیم البته همه چنین هستند اون زمانها هم کسانی بودند که بیش از سه روز نبودند، ما آنجا ساکنانی بودیم که با این ماندنمان یکبار غذای رستوران حرم هم نصیبمان میشد البته حالا اگر یکماه هم در یک مسافرخانه یا هتل بمانی چون بسیار شلوغ است چنین اتفاقی تا شانس نداشته باشی برایت روی نمیدهد ولی آنزمانها هر مسافرخانهای هفت روز یا ده روز یکبار نوبت غذای حرم داشت، آن سال ما این شانس هم پیدا کردیم.
بالاخره روز آخر بود که همه مسئله برایمان حل گشت اما چه کنیم که دیگر وقت رفتن بود و کاری هم نمیشد کرد، توجه داشته باشید که نزدیک هشتاد ،نود هزارتومان پول ازمان زده شده بود که میشد براحتی یک خانواده چهار نفره مدت زیادی در مشهد یا جای دیگری ماند، در آن زمانها به مسافرت و خودردن و خرید بپردازند و اینهمه از دست رفته بود
وقتی به مادر خانمام گفتم دزد بیحیا همه پولمان را برده این جمله را گفت که برایم درس است : باز هم ما بیشتر از او داریم! او هیچوقت هیچ چیز ندارد!
باور کنید این سخن عین حقیقت است چون دزد پول باد آورده را باد میدهد علاوه بر اینکه خیر و برکتی برایش ندارد باعث بدبختی بیشتر او نیز میشود.
امروز تعدا زیادی از همین تیپها را هرکدام ما سراغ داریم که لش هستند و هیچ ندارند و بعضی نیز در کف خیابان یا جوی آب پهن ؛ که قدرت جمع کردن خود را ندارند تا چه برسد که پول هم دربیاورند این همه نشان از نداشتن است نه کمتر بلکه هیچ نداشتن و هیچ ندیدن است.
بر خلاف همیشه میخواهم علاوه بر پ.ن شما چند پ.ن نیز خودم بزنم:
پ.ن1: بجای پول نقد از کارت اعتباری استفاده کنید!
بشرطی که رمزش آسان نباشد و خوب ازش نگهداری کنید!
پ.ن2: در مسافرت مدارک غیر ضروری همراه نبرید.بخصوص کوپنهای خود را و گواهینامه موتورسیکلت و...
پ.ن3: برای و در مسافرت سعی نکنید مفت خوری کنید.
پ.ن4: هتلها و اماکنی که عراقی نام دارند را سعی کنید ازشان دوری گزینید.بخصوص مشابهه آن!
پ.ن5: اگر در جایی زمزمهایی مشکوک شنیدید به آنها بیشتر توجه کنید در اولین فرصت ممکن از محل دور شوید.
پ.ن6:سعی کنید مدارک و اجناس قیمتی خود را تقسیم کرده در جاهای مختلف نگهداری کنید ولی جاهطلب نباشید!